امشب كسی به سيب دلم ناخنك زده است
بر زخمهای كهنۀ قلبم نمك زده است
اين غم نمی رود به خدا، از دلم مخواه
خون است اینکه بر جگرِ من شتك زده است
قصدم گلايه نيست، خودت جاي من ببين
ما را فقط نه دوست، نه دشمن، فلك زده است
امروز هم گذشت و دلت ميهمان نشد
بر سفره ای كه نان دعايش كپك زده است
هرشب من آن غريبه كه باور نمي كند
نامرد روزگار، به او هم كلك زده است
دارد به باد می سپرد این پيام را
سيب دلم برای تو ای دوست، لك زده است
"مژگان بانو"
نظرات شما عزیزان:
وقتی که بازگردی
روز از نو
نسیم از نو
شعر از نو
برچسبها: سیبدلممژگانبانو
روزگار ...
قفس ...
خیال ...
آمدم اما ...
شهریار ایران ...
خوابی و خماریی ...
مزار ...
خوش می روی بر بام ما ...
سکوت هم ...
مژده بده ...
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود
دزدیده ایم یک سیب ...
امیدی به وصال تو ندارم ...
ندانم کجا می کشانی مرا...
به خاک من گذری کن ...
من و تو ...
ندارم به جز از عشق گناهی ...
چون بمیرم ...
من ساقی دیوانه ام ...
سایت ماه اسکین طراح قالب وبلاگ رایگان با امکانات عالی