خدایا
بابت هر شبی که بی شکر سر بر بالین گذاشتم
بابت هر صبحی که بی سلام به تو آغاز کردم
بابت لحظات شادی که به یادت نبودم
بابت هر گره ای که به دست تو باز شد و من به شانس نسبت دادم
بابت هر گره ای که به دستم گور شد و من تو را مقصر دانستم
.
.
.
مرا ببخش
.
.
مرا ببخش
نظرات شما عزیزان:
گاهی باید بغضت را بخوری و اشکت را نگه داری . . .که مبادا دل کسی بلرزد
حتی در تنهایی خودت هم حق اشک ریختن نداری
چرا که قرمزی چشماهیت ، دل می شکند...
آری کوه بودن به سنگ بودن نیست...!!!
حتی در تنهایی خودت هم حق اشک ریختن نداری
چرا که قرمزی چشماهیت ، دل می شکند...
آری کوه بودن به سنگ بودن نیست...!!!
تاريخ : دو شنبه 25 فروردين 1393 | 1:47 | نویسنده : بهزاد ساقرچيان |
هیچ اما هیچ
روزگار ...
قفس ...
خیال ...
آمدم اما ...
شهریار ایران ...
خوابی و خماریی ...
مزار ...
خوش می روی بر بام ما ...
سکوت هم ...
مژده بده ...
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود
دزدیده ایم یک سیب ...
امیدی به وصال تو ندارم ...
ندانم کجا می کشانی مرا...
به خاک من گذری کن ...
من و تو ...
ندارم به جز از عشق گناهی ...
چون بمیرم ...
من ساقی دیوانه ام ...
سایت ماه اسکین طراح قالب وبلاگ رایگان با امکانات عالی
روزگار ...
قفس ...
خیال ...
آمدم اما ...
شهریار ایران ...
خوابی و خماریی ...
مزار ...
خوش می روی بر بام ما ...
سکوت هم ...
مژده بده ...
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود
دزدیده ایم یک سیب ...
امیدی به وصال تو ندارم ...
ندانم کجا می کشانی مرا...
به خاک من گذری کن ...
من و تو ...
ندارم به جز از عشق گناهی ...
چون بمیرم ...
من ساقی دیوانه ام ...
سایت ماه اسکین طراح قالب وبلاگ رایگان با امکانات عالی
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید