هیچستان

تــــاب زندگــــــی ...

بهزاد ساقرچيان
هیچستان

تــــاب زندگــــــی ...

مراقــــــــــــب باش ! 

وقتی ســوار بر تــــاب زندگــــــی شدی، 

دســــــــت روزگــــــار هلــــــت می دهد؛ 

ولی قـــــرار نیست تو بیفـــــتی! 

اگر بی تـــاب نباشی و خودت را به آســـمان گـــره زده باشی، 

اوج می گیری…به همین سادگی…!

 


برچسب‌ها: تاب

تاريخ : چهار شنبه 25 دی 1392 | 18:9 | نویسنده : بهزاد ساقرچيان |

توقع ...

تمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که،

ترازو بر می داری می افتی به جان دوست داشتنت .

انـدازه مـی گـیـری !

حسـاب و کـتـاب مـی کـنـی !

مقـایـسـه مـی کـنـی !

و خدا نـکـنـد حسـاب و کـتـابـت بـرسـد بـه آنـجـا کـه

زیـادتر دوستش داشته ای ،

کـه زیـادتـر گذشـتـه ای ،

که زیـادتـر بـخـشـیـده ای ،

به قـدر یـک ذره ،

یک ثانیه حتی !

درست از همانجاست که توقع آغاز می شود

و توقع آغاز همه ی رنج هایی است که ما می بریم…!

 


برچسب‌ها: توقع

تاريخ : پنج شنبه 19 دی 1392 | 1:36 | نویسنده : بهزاد ساقرچيان |

دریاب ...

اي علي موسي الرضا ( ع ) ،

 اي پاك مرد يثربي ، در طوس خوابيده

من تو را بيدار مي دانم

زنده تر ، روشن تر از خورشيد عالمتاب

از فروغ و فر شور و زندگي سرشار مي دانم

گر چه پندارند ديري هست ، همچون قطره ها در خاك

رفته اي در ژرفناي خواب

ليكن اي پاكيزه باران بهشت ، اي روح عرش ، اي روشناي آب

من تو را بيدار  ابري ، پاك و رحمت بار مي دانم  

اي ( چو بختم ) خفته در آن تنگناي زادگاهم : طوس

- در كنار دون تبهكاري ،كه شير پير پاك آيين ، پدرت ،

آن روح رحمان را به زندان كشت –

من تو را بيدارتر از روح و راه صبح ، با آن طره زرتار مي دانم .

 من تو را بي هيچ ترديدي ( كه دل ها را كند تاريك )

زنده تر ، تابنده تر از هر چه خورشيد است 

 در هر كهكشاني ،دور يا نزديك ،

خواه پيدا ، خواه پوشيده

در نهان تر پرده اسرار مي دانم .

با هزاري و دوصد ، بل بيشتر ، عمرت

اي جواني و جوان جاودان ، اي پور پاينده ،

مهربان خورشيد تابنده ،

این غمین همشهری پیرت،

این غریبِ مُلکِ ری، دور از تو دلگیرت،

با تو دارد حاجتي ، دردي كه بي شك از تو پنهان نيست ،

وز تو جويد ( در نهاني ) راه و درماني

جاودان جان جهان ، خورشيد عالمتاب

این غمین همشهری پیر غریبت را ، دلش تاریک تر از خاک،

يا علي موسي الرضا ( ع ) ، درياب

چون پدرت ، اين خسته دل زنداني دردي روان كش را

يا علي موسي الرضا ( ع ) درياب ، درمان بخش

يا علي موسي الرضا ( ع ) درياب . . .

"مهدی اخوان ثالث"


برچسب‌ها: مردیثربیطوسخوابیدهاخوانثالث

تاريخ : چهار شنبه 11 دی 1392 | 20:15 | نویسنده : بهزاد ساقرچيان |

من که تسبيح نبودم ...

من که تسبيح نبودم ، تو مرا چرخاندی

مشت بر مهره تنهايی من پيچاندی

مهر دستان تو دنبال دعايی می گشت

بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی

ذکرها گفتی و بر گفته خود خنديدی

از همين نغمه ی تاريک مرا ترساندی

بر لبت نام خدا بود،خدا شاهد ماست

بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی!

دست ويرانگر تو عادت چرخيدن داشت

عادتت را به غلط چرخه ايمان خواندی

قلب صد پاره من مهره صد دانه نبود

تو ولی گشتی و اين گمشده را لرزاندی

جمع کن، رشته ايمان دلم پاره شدست

من که تسبيح نبودم، تو چرا چرخاندی؟

 


برچسب‌ها: تسبیح

تاريخ : پنج شنبه 5 دی 1392 | 21:25 | نویسنده : بهزاد ساقرچيان |

من چیستم ...


برچسب‌ها: چیستم

تاريخ : دو شنبه 2 دی 1392 | 1:13 | نویسنده : بهزاد ساقرچيان |

سرّعشق ...

 


برچسب‌ها: سرّعشقمولوی

تاريخ : دو شنبه 2 دی 1392 | 1:6 | نویسنده : بهزاد ساقرچيان |
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog By He ches tan:.