هیچستان

دلم گرفته از این روزها...

بهزاد ساقرچيان
هیچستان

دلم گرفته از این روزها...

دلم گرفته از این روزها،‌ دلم تنگ است 
میان ما و رسیدن ،‌هزار فرسنگ است

مرا گشایش چندین دریچه کافی نیست 
هزارعرصه برای پریدنم تنگ است

اسیر خاکم و پرواز سرنوشتم بود 
فرو پریدن و درخاک بودنم ننگ است

چگونه سر کند این جا ترانه ی خود را ؟‌
دلی که با تپش عشق او هماهنگ است

هزار چشمه ی فریاد در دلم جوشید 
چگونه راه بجوید که رو به رو سنگ است

مرا به زاویه ی باغ عشق مهمان کن 
در این هزاره فقط عشق ،‌پاک و بی رنگ است

"سلمان هراتی"


برچسب‌ها: سلمانهراتی

تاريخ : چهار شنبه 12 شهريور 1393 | 19:27 | نویسنده : بهزاد ساقرچيان |

نمی داند...

نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست
مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست

تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من
خودش از گریه ام فهمید مدت هاست ،مدت هاست

به جای دیدن روی تو در خود خیره ایم ای عشق
اگر آه تو در آیینه پیدا نیست عیب از ماست

جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار
اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست

من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل
تحمل می کنم هر چند جانکاه است و جانفرساست

در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پی
اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست

(فاضل نظری)


برچسب‌ها: فاضل نظری

تاريخ : چهار شنبه 12 شهريور 1393 | 19:23 | نویسنده : بهزاد ساقرچيان |

کاش من هم ...

کاش من هم، همچو یاران، عشق یاری داشتم
خاطری می خواستم یا خواستاری داشتم

تا کشد زیبا رخی بر چهره ام دستی ز مهر،
کاش، چون ایینه، بر صورت غباری داشتم

ای که گفتی انتظار از مرگ جانفرساتر است!
کاش جان می دادم اما انتظاری داشتم.

شاخه ی عمرم نشد پر گل که چیند دوستی
لاجرم از بهر دشمن کاش خاری داشتم

خسته و آزرده ام، از خود گریزم نیست، کاش
حالت از خود گریزِ چشمه ساری داشتم.

نغمه ی سر داده در کوهم، به خود برگشته ام
کی به سوی غیر خود راه فراری داشتم،

محنت و رنج خزان این گونه جانفرسا نبود
گر نشاطی در دل از عیش بهاری داشتم

تکیه کردم بر محبت، همچو نیلوفر بر آب
اعتبار از پایه ی بی اعتباری داشتم

پای بند کس نبودم، پای بندم کس نبود
چون نسیم از گلشن گیتی گذاری داشتم

آه، سیمین! حاصلم زین سوختن افسرده است
همچو اخگر دولت ناپایداری داشتم!...

"سیمین بهبهان"


برچسب‌ها: سیمین بهبهانی

تاريخ : چهار شنبه 12 شهريور 1393 | 19:9 | نویسنده : بهزاد ساقرچيان |

ای کعبه دری باز به روی دل ما کن ...

ای کعبه دری باز به روی دل ما کن
وی قبله دل و دیده ما قبله نما کن
از سینه ما سوختگان آینه ای ساز
وانگاه یکی جلوه در آئینه ما کن
با زیبق این اشک و به خاکستر این غم
این شیشه دل آینه غیب نما کن
آنجاکه به عشاق دهی درد محبت
دردی هم از این عاشق دلخسته دوا کن 
لنگان به قفای جرس افتاده عشقیم
ای قافله سالار نگاهی به قفاکن
چون زخمه به ساز دل این پیر خمیده
چنگی زن و آفاق پر از شور و نوا کن 
او در حرم هفت سرا پرده عفت
خواهی تو بدو بنگری ای دیده حیا کن
در گلشن دل آب و هوائی است بهشتی
گل باش و در این آب و هوا نشو و نما کن
از بهر خلائق چه کنی طاعت معبود 
باری چو عبادت کنی از بهر خدا کن

"شهریار"


برچسب‌ها: شهریار

تاريخ : شنبه 1 شهريور 1393 | 21:36 | نویسنده : بهزاد ساقرچيان |

وصیت کرده ام...


وصیت کرده ام بعد از مرگم؛ همراه من
دوتا فنجان چای هم دفن کنند!!
شاید صحبت های من با خدا به درازا کشید...
بهرحال دلخوریها کم نیست ازبندگانش ...
همانهایی که بی اجازه واردشدند
خودخواهانه قضاوت کردند
بی مقدمه شکستند
وبی خداحافظی رفتند!

"سیمین بهبهانی"


برچسب‌ها: سیمین بهبهانیوصیت

تاريخ : شنبه 1 شهريور 1393 | 20:14 | نویسنده : بهزاد ساقرچيان |
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog By He ches tan:.