همچو خورشید به عالم ، نظری ما را بس
نفس گرم و دل پر شرری ما را بس
خنده در گلشن گیتی به گل ارزنی باد
همچو شبنم به جهان ، چشم تری ما را بس
گرچه دانم که میسّر نشود روز وصال
در شب هجر ، امید سحری ما را بس
اگر از دیدۀ کوته نظران افتادیم
نیست غم ، صحبت صاحب نظری ما را بس
در جهانی که نباشد ز کسی نام و نشان
قدسی از گفتۀ شیوا اثری ما را بس
"قدسی مشهدی"
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: ما را بسقدسیمشهدی
روزگار ...
قفس ...
خیال ...
آمدم اما ...
شهریار ایران ...
خوابی و خماریی ...
مزار ...
خوش می روی بر بام ما ...
سکوت هم ...
مژده بده ...
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود
دزدیده ایم یک سیب ...
امیدی به وصال تو ندارم ...
ندانم کجا می کشانی مرا...
به خاک من گذری کن ...
من و تو ...
ندارم به جز از عشق گناهی ...
چون بمیرم ...
من ساقی دیوانه ام ...
سایت ماه اسکین طراح قالب وبلاگ رایگان با امکانات عالی