تبادل
لینک هوشمند
آن روزها
من به سلیقه ی کسی که دوستش داشتم سر تا پای زندگیم را آبی کرده بودم...
آبی آبی...
آبی به رنگ دریا
و ناگهان ! یک روز او را دست در دست کسی دیدم که سر تاپایش زرد بود....
زرد مثل نور
من شنا نمیدانستم...
دلم فرصت نداد تا شنا یاد بگیرم
و غرق شدم
در دریای " آبی بیکران رویاها و کابوسها
حسین پناهی
نظرات شما عزیزان:
افجی اعظـــــــــمـ 
ساعت12:26---5 آبان 1392
خیلی ناز بوددددددددد
نیلوفر
ساعت22:28---1 آبان 1392
این متنت گشنگ بود....gif)
بهار تمدن
ساعت20:11---27 مهر 1392
خوشگله
برچسب‌ها: آن روزهاحسینپناهی
تاريخ : شنبه 27 مهر 1392 | 18:6 | نویسنده : بهزاد ساقرچيان |
هیچ اما هیچ روزگار ... قفس ... خیال ... آمدم اما ... شهریار ایران ... خوابی و خماریی ... مزار ... خوش می روی بر بام ما ... سکوت هم ... مژده بده ... دو قدم مانده که پاییز به یغما برود دزدیده ایم یک سیب ... امیدی به وصال تو ندارم ... ندانم کجا می کشانی مرا... به خاک من گذری کن ... من و تو ... ندارم به جز از عشق گناهی ... چون بمیرم ... من ساقی دیوانه ام ... سایت ماه اسکین طراح قالب وبلاگ رایگان با امکانات عالی
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت: