هیچستان

برگها را می کند باد خزان از هم جدا ...

بهزاد ساقرچيان
هیچستان

برگها را می کند باد خزان از هم جدا ...

می شوند از سرد مهری دوستان از هم جدا

برگها را می کند باد خزان از هم جدا

قطره شد سیلاب و واصل شد به دریای محیط

تا به کی باشید ای بی غیرتان از هم جدا

گر دو بی نسبت به هم صد سال باشند آشنا

می کند بی نسبتی در یک زمان از هم جدا

در نگیرد صحبت پیر و جوان با یکدگر

تا به هم پیوست، شد تیر و کمان از هم جدا

می پذیرد چون گلاب از کوره رنگ اتحاد

گر چه باشد برگ برگ گلستان از هم جدا

تا ترا از دور دیدم، رفت عقل و هوش من

می شود نزدیک منزل کاروان از هم جدا

تا چو زنبور عسل در چشم هم شیرین شوند

به که باشد خانه های دوستان از هم جدا

در خموشی حرفهای مختلف یک نقطه اند

می کند این جمع را تیغ زبان از هم جدا

پیش ارباب بصیرت گفتگوی عشق و عقل

هست چون بیداری و خواب گران از هم جدا

گر چه در صحبت قسم ها بر سر هم می خورند

خون خود را می خورند این دوستان از هم جدا

نیست ممکن آشنایان را جدا کردن ز هم

می کند بیگانگان را آسمان از هم جدا

لفظ و معنی را به تیغ از یکدگر نتوان برید

کیست صائب تا کند جانان و جان از هم جدا؟

"صائب تبریزی"

 


برچسب‌ها: صائبتبریزی

تاريخ : دو شنبه 17 آذر 1393 | 16:32 | نویسنده : بهزاد ساقرچيان |

دود اگر بالا نشیند ....

دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست

جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است

شصت و شاهد هر دو دعوای بزرگی میکنند

پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است؟

آهن و فولاد از یک کوره می آیند برون

آن یکی شمشیر گردد، دیگری نعل خر است

گر ببینی ناکسان بالا نشینند صبر کن

روی دریا کف نشیند ، قعر دریا گوهر است...

" صائب تبریزی "


برچسب‌ها: دوداگربالاصائبتبریزی

تاريخ : دو شنبه 7 مهر 1393 | 1:22 | نویسنده : بهزاد ساقرچيان |
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 20 صفحه بعد
.: Weblog By He ches tan:.