هیچستان

هیچستان

بهزاد ساقرچيان
هیچستان

من به ایرانی بودنم افتخار میکنم

سرزمین باستانی کهن /میهنم ایران من ایران من

ای وطن ای سرزمین جاودان/خاک پاکت قبله آزادگان

مهر تو آمیخته است با جان من /راه تو هم دین و هم ایمان من

میهنم ای زادگاه خسروان /ای تو مهد کورش و نوشیروان

ای کهن بوم و برم ای سرزمین/این تویی تاج سر مشرق زمین

می پرستم هر وجب از خاک تو/هرزمان جانم بود درراه تو

گرببازم سر به راه تو رواست /گردهم جان از برای تو بجاست

ای وطن ای مهد انسانهای نیک /ای پیامت گفته و کردار و هم پندار نیک

مهرتو می جوشد اندر جان من /وین نمیرد گر رود جانم ز تن

جان فدای آن درفش کاویان /سر فدای آن زمین و آن مکان

ای سرای آریایی کهن /ای شکوه سرفراز ایران من

بام من ا ی مهربان بام وطن /مهر تو جاری چو خون در جان و تن

بسته ام پیمان خود با تو به دل /گررود جانم ز تن مهر تومی ماند به دل

میهنم ای مهد فرهنگ و هنر/این منم فرزند مرز پر گهر

مهر مهرت خورده بر پیشانیم /هرزمان در هر کجا ایرانیم

زین نمازم را به جز تو قبله نیست/دل به جز مهرت ز هر مهری تهیست...


برچسب‌ها: ایرانافتخارمن یک ایرانیم

تاريخ : دو شنبه 18 شهريور 1392 | 18:59 | نویسنده : بهزاد ساقرچيان |

زندگی در چشم من شبهای بی مهتاب را ماند...

تاريخ : سه شنبه 5 شهريور 1392 | 14:53 | نویسنده : بهزاد ساقرچيان |

تو کیستی ...

تاريخ : سه شنبه 5 شهريور 1392 | 14:51 | نویسنده : بهزاد ساقرچيان |

قرآن من شرمنده توأم !

قرآن! من شرمنده‏ی توام:

اگر از تو آواز مرگی ساخته‏ام که هر وقت در کوچه‏مان آوازت بلند می‏شود،

همه از هم می‏پرسند «چه کس مرده است؟»

چه غفلت بزرگی که می‏پنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است. 

قرآن! من شرمنده‏ی توام :

اگر تو را از یک نسخه‏ی عملی به یک افسانه‏ی موزه ‏نشین مبدل کرده‏ام. 

یکی ذوق می‏کند که تو را بر روی برنج نوشته،‌ یکی ذوق می‏کند که تو را فرش کرده،

‌یکی ذوق می‏کند که تو را با طلا نوشته، ‌یکی به خود می‏بالد که تو را در کوچک‏ترین قطع

ممکن منتشر کرده و… آیا واقعاًخدا تو را فرستاده تا موزه‏ سازی کنیم؟ 

قرآن! من شرمنده‏ی توام:

اگر حتی آنان که تو را می‏خوانند و تو را می‏شنوند،‌ آن‏چنان به پایت می‏نشینند

که خلایق به پای موسیقی‏های روزمره می‏نشینند...

اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند، مستمعین فریاد می‏زنند «احسنت…!»

گویی مسابقه‏ی نفس است… 

قرآن!‌ من شرمنده‏ی توام:

اگر به یک فستیوال مبدل شده‏ای؛ حفظ کردن تو با شماره‏ی صفحه. 

‌خواندن تو آز آخر به اول،‌ یک معرفت است یا یک رکوردگیری؟

ای کاش آنان که تو را حفظ کرده‏اند، ‌حفظ کنی، تا این ‏چنین تو را اسباب مسابقات هوش نکنند. 

خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو؛ 

آنان که وقتی تورامی‏خوانندچنان حظ می‏کنند،‌ گویی قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. 

آن‏چه ما با قرآن کرده‏ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم.

شهید دکتر علی شریعتی


برچسب‌ها: قرآنشرمندگیدکتر علی شریعتی

تاريخ : سه شنبه 5 شهريور 1392 | 14:6 | نویسنده : بهزاد ساقرچيان |

آزادی

پشه ای در استکان آمد فرود

تا بنوشد آنچه واپس مانده بود

کودکی از شیطنت بازی کنان

بست با دستش دهان استکان

پشه دیگر طعمه اش را لب نزد

جست تا از دام کودک وارهد

خشک لب می گشت، حیران، راه جو

زیر و بالا، بسته هرسو، راه او

روزنی می جست در دیوار و در

تا به آزادی رسد بار دگر

هرچه بر جهد و تکاپو می فزود

راه بیرون رفتن از چاهش نبود

آنقدر کوبید بر دیوار سر

تا فروافتاد خونین بال و پر

جان گرامی بود و آن نعمت لذیذ

لیک آزادی گرامی تر، عزیز


برچسب‌ها: آزادیفریدون مشیری

تاريخ : سه شنبه 5 شهريور 1392 | 13:30 | نویسنده : بهزاد ساقرچيان |

گاهی ...

گاهی گمان نمی کنی، ولیکن... می شود! 

گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود!


گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است

گاهی نگفته، قرعه به نام تو می شود


گاهی گدای گدايی و بخت يار نيست!

گاهی تمام شهر ، گدای تو می شود!

*** دکترعلی شريعی ***

 


برچسب‌ها: گاهیدکتر علی شریعتی

تاريخ : دو شنبه 4 شهريور 1392 | 3:12 | نویسنده : بهزاد ساقرچيان |

طعنه و سیب

یک عمر دست به دندان فشرده ایم

در این قمار یکطرفه ما نبرده ایم

ما شاعران عشق نوشته درون شعر

در نازکای حسرت یک عشق مرده ایم

یک عمر سیب و یا گندم تو را

از ترس طعنه های خدا ما نخورده ایم

وهمی ترین کسان زمین شعر گفته اند

ما هم به وهم مهر و وفا دل سپرده ایم

لیلای من درون بیابان قرارمان

از کوچه های شهر که سودی نبرده ایم

 


برچسب‌ها: طعنهسیب

تاريخ : یک شنبه 3 شهريور 1392 | 22:37 | نویسنده : بهزاد ساقرچيان |

آسمان نشنیده می گیرد دعایم را هنوز ...

از تو پنهان می کنم رنگ صدایم را هنوز
پیش چشمت می کنم گم دست و پایم را هنوز

غربتم را با تو قسمت می کنم از راه دور
می پذیری دست های بینوایم را هنوز؟

بشنو آواز مرا از سایه ها و سنگ ها
مُردم اما نیست پایان، ماجرایم را هنوز

چیست آیا جرم انسان جز به دنیا آمدن؟
آنکه می آرد نمی بخشد خطایم را هنوز؟

در زمین جایی ندارم آرزویم مردن است
آسمان نشنیده می گیرد دعایم را هنوز...

 


برچسب‌ها: دعاآسمانهنوز

تاريخ : یک شنبه 3 شهريور 1392 | 22:27 | نویسنده : بهزاد ساقرچيان |

مژه بر هم نزنم ...

تاريخ : جمعه 1 شهريور 1392 | 20:42 | نویسنده : بهزاد ساقرچيان |

التماس دعا

 

الهي چه بي صدا و بي حساب مي بخشي و ما چه حسابگرانه تسبيح و ذكرمان را مي شماريم .


شب قدر شب بيدار شدن است نه بيدار ماندن ! 


اگر بيدار شديد براي ما در خواب ماندگان دعا كنيد .


التماس دعا و طلب حلاليت

 


برچسب‌ها: حلاليتالتماس دعاتسبيحشب قدر

تاريخ : یک شنبه 6 مرداد 1392 | 15:1 | نویسنده : بهزاد ساقرچيان |

شب قدر

باز امشب عشق تنها مي شود

زخم سهم فرق مولا مي شود

افتاب عشق گلگون مي شود

سينه سچاده پر خون مي شود

پشت نخل ارزو خم مي شود

چاده مي ماند غريب بي سوار

ذولفقارعدل مي گيرد غبار

 


برچسب‌ها: شبقدرحضرت علي

تاريخ : یک شنبه 6 مرداد 1392 | 14:51 | نویسنده : بهزاد ساقرچيان |

من اين جا بس دلم تنگ است ...


برچسب‌ها: دل تنگي اندوه

تاريخ : پنج شنبه 13 تير 1392 | 17:46 | نویسنده : بهزاد ساقرچيان |
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
صفحه قبل 1 ... 12 13 14 15 16 ... 20 صفحه بعد
.: Weblog By He ches tan:.